کماندار را گویند. (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) ، تیرانداز استاد شخ کمان. (انجمن آرا). آنکه کمان سخت تیر اندازد. (آنندراج). تیرانداز. (ناظم الاطباء). کسی که با کمان سخت تیر اندازد. (فرهنگ نظام). تیرانداز ماهر و قویدست: شهاب وار چوتیر از کمان خود رانی ثنای شست تو گوید سپهر چرخ انداز. نجیب الدین جرفادقانی (از انجمن آرا). جوانی به بدرقه همراه من بود، سپرباز، چرخ انداز، سلحشور و بیش زور. (گلستان). رجوع به چرخ و چرخ اندازی شود
کماندار را گویند. (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) ، تیرانداز استادِ شخ کمان. (انجمن آرا). آنکه کمان سخت تیر اندازد. (آنندراج). تیرانداز. (ناظم الاطباء). کسی که با کمان سخت تیر اندازد. (فرهنگ نظام). تیرانداز ماهر و قویدست: شهاب وار چوتیر از کمان خود رانی ثنای شست تو گوید سپهر چرخ انداز. نجیب الدین جرفادقانی (از انجمن آرا). جوانی به بدرقه همراه من بود، سپرباز، چرخ انداز، سلحشور و بیش زور. (گلستان). رجوع به چرخ و چرخ اندازی شود
شمخالچی. (ناظم الاطباء) ، منصوب شدن. (ناظم الاطباء). - ، قائم و مستحکم شدن. (ناظم الاطباء). - برقرار کردن. مستقر ساختن. ثابت کردن. (ناظم الاطباء). - ، مستحکم کردن. (ناظم الاطباء). - برقرار ماندن، ثابت ماندن. برجای ماندن: چون این و آن شدند جهان ماند برقرار او بر بقای خویش و فناهای ما گواست. ناصرخسرو. نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت برقرار. سعدی. ، تغییرناپذیر، بی حرکت، یکسان. (ناظم الاطباء)
شمخالچی. (ناظم الاطباء) ، منصوب شدن. (ناظم الاطباء). - ، قائم و مستحکم شدن. (ناظم الاطباء). - برقرار کردن. مستقر ساختن. ثابت کردن. (ناظم الاطباء). - ، مستحکم کردن. (ناظم الاطباء). - برقرار ماندن، ثابت ماندن. برجای ماندن: چون این و آن شدند جهان ماند برقرار او بر بقای خویش و فناهای ما گواست. ناصرخسرو. نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت برقرار. سعدی. ، تغییرناپذیر، بی حرکت، یکسان. (ناظم الاطباء)